آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

عشق کوچولوی زندگی ما

هفته٣٢

1392/5/26 1:17
نویسنده : مامان ساناز
236 بازدید
اشتراک گذاری
سلام گل پسرم الان كه دارم برات مينويسم ساعت ١ نصفه شبه امروز بعد از ظهر با بابايي رفتيم هايپر مي و كلي خريد كرديم و حسابي جيبشو خالي كرديم :) تازه بعدشم من هوس ساندويچ كرده بودم رفتيم ستارخان و بعد مدتها فست فود خورديم آخه من خيلي وقته به خاطر پسر نازنينم فست فود رو كنار گذاشتم و سعي ميكنم غذاهاي سالمتري بخورم كه پسملم قوي و سالم به دنيا بياد ايشالاه.عزيزم ديروز با بابايي و مامان جون رفتيم جمهوري پاساژ همايون و بقيه ي خرده ريزه هاتم خريديم .چند دست لباس گرم و كاپشن كه تو زمستون حسابي گرم بموني چنتا هم پاپوش. برات خريديم كه خيلي نازن راستي رو تختيت رو هم از همونجا خريديم بعدشم رفتيم ستارخان فرشتم خريديم و آورديم.حسابي بابا جون و مامان جون رو به خرج انداختيما!خدا ايشالاه به هردوشون سلامتي بده وسايشون رو بالا سر ما نگه داره خيلي زحمت كشيدن واسه ما و نوه گلشون. هفته پيش كلي تميز كاري داشتيم بابايي پرده ها رو در آورد و شيشه هارم تميز كرد وشستيم زديم بعدشم من زنگ زدم قاليشويي فرشامونو برد و شست و آورد و با كمك مامان جون و بابا جون كف خونرو تميز كرديم و تي كشيديم و فرشارو پهن كرديم يعني يه خونه تكوني حسابي شد ديگه.آخه من دوست دارم وقتي مياي خونه كاملا تميز و ضد عفوني باشه.پسرم هنوز نيومده كلي زندگيمونو عوض كردي و بهش رنگ و بو دادي مامان فدات بشه.راستي امروزم بابايي استيكراتو چسبوند به ديوارا و واسه اتاقت لامپ گرفت و تازه وسايلاتم با كمك هم دوباره وبه سليقه بابايي چيديم و كلي اتاقت خوشگل شد.ديگه ٦ هفته بيشتر نمونده تا ببينيمت عشقم دلم برات تنگ شده كاش اين چند هفته زودتر بگذره و بياي بغلم...دوستت دارم نازنينم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)