داستان شروع زندگی زیبای تو!
پسر خوشگلم امروز یکم حوصله کردم گفتم بیام برات بنویسم که قبل از درست کردن این وبلاگ برای تو, چند ماه اول بارداریم تقریبا چه اتفاقاتی افتاد و چرا من تصمیم گرفتم بیام اینجا.اصلا از کی فهمیدم تو تو شکممی و ما داریم نینی دار میشیم.بذار از اول اولش برات بگم! فکر کنم تقریبا 20 دیماه 91 بود که من بعد از تقریبا یه هفته عقب انداختن به باردار بودنم شک کردم.زنگ زدم بابایی سر کار بود گفتم برگشتنی 2 تا بیبی چک بگیره خب کار از محکم کاری که عیب نمیکنه!آخه مامانی کلا آدم محتاطیه.بابایی که اومد خونه سری رفتم تستر و گذاشتم و از دستشویی اومدم بیرون.بعد 2 یا سه دقیقه با بابایی رفتیم با هزار امید و آرزو چکش کردیم.اما هیچ خطی روش نیفتاده بود.دریغ از یکی!خب یکی ...
نویسنده :
مامان ساناز
13:56